جدول جو
جدول جو

معنی روباهی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

روباهی کردن
(تَ دَ)
کنایه از مکر و حیله کردن بود. (انجمن آرا). کنایه از مکر و حیله ورزیدن باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به روباه بازی کردن و روباهی شود
لغت نامه دهخدا
روباهی کردن
حیله گری مکر کردن
تصویری از روباهی کردن
تصویر روباهی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راهی کردن
تصویر راهی کردن
روانه کردن، به راه انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبوسی کردن
تصویر روبوسی کردن
بوسه زدن بر روی کسی، بوسیدن رخسار یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
(تَ / تِرْ بُ دَ)
روانه ساختن. عازم کردن. گسیل داشتن. فرستادن. به رفتن داشتن.
- راهی کردن کسی را، روانه ساختن وی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ مَ)
فاسد کردن و خراب کردن. (ناظم الاطباء) .افساد. فساد کردن. مرتکب عمل قبیح شدن:
هوای او بدلم بر همه تباهی کرد
هوای خوبان جستن همه غم است و وبال.
منجیک.
نه کردم نه کنم هرگز تباهی
وگر روزم چو شب آردسیاهی.
(ویس و رامین).
خروج کردند و ایشان زنگیان بودند و سیاه پوستان و مهتری بود ایشان را، نام او سماق و بسیاری تباهی کردند. (مجمل التواریخ و القصص).
مرگ از سر جوان جهانجوی تاج برد
ای مرگ ناگهان تو تباهی چنین کنی.
خاقانی.
بنده ای و دعوی شاهی کنی
شاه نه ای چون که تباهی کنی.
نظامی.
، نابودی. نابود کردن. انهدام: بس سپاه از روم بیرون آورد (انوشیروان) و به خزران شد و آنجا کشتهای بسیار کرد بدل تباهی و ویرانی که ایشان کرده بودند اندر عجم بوقت پدرش... (ترجمه طبری بلعمی)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
رجوع به روباروی کردن و روبرو کردن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ گُ تَ)
مقابل کردن. روبروی هم واداشتن. مواجه ساختن. مقابله نمودن. (ناظم الاطباء). و رجوع به روبرو و روبارو و روباروی و روبرو کردن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ دِ تَ)
آماده و مهیا کردن. حاضرکردن، اصلاح کردن. (ناظم الاطباء). درست کردن و سر و سامان دادن. به اسلوب صحیح بازآوردن
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ / کِ دَ)
بوسه زدن بر روی کسی. بوسیدن رخسار کسی. بوسه زدن دو کس بر رخسار یکدیگر. رجوع به روبوسی و بوسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ رَ تَ)
تقصیر کردن و دریغ داشتن. (آنندراج). قصور کردن. (ناظم الاطباء). تقصیر کردن. قصور کردن. قصور ورزیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : صفورا شاد گشت و گفت در کار حق و رسانیدن پیغام کوتاهی مکن. (قصص الانبیاء).
تا به پای دار آمد از پیم شیون کنان
هیچ جا در حق من زنجیر کوتاهی نکرد.
باقرکاشی (از آنندراج).
اختلاط، کوتاهی کردن اسب در رفتار. (منتهی الارب). و رجوع به کوتاهی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
شبانی کردن. محافظت و محارست گله نمودن. (ناظم الاطباء). رجوع به چوپانی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ / رِ کَ / کِ دَ)
روباهی کردن. روباه بازی کردن. حیله به کار بردن. مکر و فسون ساختن. نیرنگ بازی کردن. رجوع به روباه بازی کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از روبراه کردن
تصویر روبراه کردن
آماده کردن مهیا ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباهی کردن
تصویر تباهی کردن
فاسد کردن افساد، نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبوسی کردن
تصویر روبوسی کردن
بوسه زدن بر رخسار کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهی کردن
تصویر راهی کردن
روانه کردن عازم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واهی کردن
تصویر واهی کردن
سست کردن سست کردن: (... چهارصد سال بگذشت و گردش چرخ و حوادث دهر قواعد آنرا واهی نتوانست کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوتاهی کردن
تصویر کوتاهی کردن
((کَ دَ))
تنبلی کردن، سهل انگاری کردن
فرهنگ فارسی معین